جدول جو
جدول جو

معنی قره باغی - جستجوی لغت در جدول جو

قره باغی
(قَ رَ)
دودۀ قره باغی، شعبه ای است از ایل اقاجری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنابازی، نوعی بازی دسته جمعی که با انداختن قاب به وسیلۀ بازیکنان، شاه، وزیر، جلاد و دزد را مشخص می کنند و جلاد به دستور شاه و با مشورت وزیر، بازیکن نقش دزد را معمولاً با ترنا مجازات می کند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ رَ بَ)
دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 38500 گزی شمال خاوری کلیبر و 38500 گزی شوسۀ اهر کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل مایل به گرمی مالاریایی است. سکنۀ آن 32 تن. آب آن از چشمه و محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. محل قشلاق ایل چیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ قَ رَ)
ابن محمد. او راست: تجوید القرآن که در 1260 هجری قمری نگاشته است. (ذریعه ج 3 ص 373)
لغت نامه دهخدا
ابن باقر قره باغی، شاگرد شیخ مرتضی انصاری. او راست: التسامح فی ادله السنن که در 1260 هجری قمری پایان یافته است. (ذریعه ج 4 ص 173)
لغت نامه دهخدا
(حِقَ رِ)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. واقع در 19هزارگزی جنوب باختری قصبۀ بهار و هشت هزارگزی جنوب شوسۀ همدان به کرمانشاه. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر. دارای 637 تن سکنه میباشد. ترکی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا انگور، غلات، صیفی. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی زنان: قالی بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ. پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پولی که برای ورود به باغ تفرج یا میوه دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 13هزارگزی خاورراه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه با 180 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه حسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ یِ حا عَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری مانه و 4 هزارگزی خاور مالرو عمومی بجنورد به محمدآباد. موقع جغرافیایی آن دامنه و گرمسیر است. سکنه 229 تن. آب آن از رودخانه و چشمه ومحصول آن غلات، پنبه. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 23500گزی شمال خاوری مهاباد و 10 هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 520 تن. آب آن از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات، چغندر، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام سلسله جبالی است در آذربایجان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 151، 164)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ زَ)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه واقع در 26 هزارگزی جنوب خاوری شاهین دژ و15 هزارگزی شمال راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب. موقعجغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است. سکنۀ آن 196 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نسبت است به قراباغ. رجوع به قراباغ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه واقع در 9 هزارگزی شمال بخش و 23 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 348 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود، بزرک، عدس. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در دو محل نزدیک به هم به نام قره حاجیلوی بالا و پایین مشهور، سکنه قره حاجیلوی بالا 125 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
ایل قره غانی، یکی از تیره های شعبه جباره از ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس است. ایل عرب فارس به شعبه های عمده جباره و شیبانی تقسیم میشوند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه واقع در 22 هزارگزی جنوب باختری تکاب و 8 هزارگزی شمال باختری راه ارابه رو تکاب به میرانشاه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم. سکنۀ آن 75 تن. آب آن از چشمه سارها است. محصولات آن غلات، کرچک و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ بُ)
دهی از دهستان احمدآباد بخش تکاب و 17 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو تکاب به شاهین دژ. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل سالم است. سکنۀ آن 743 تن. آب آن از رود خانه سارق میباشد. محصولات آن غلات، بادام، حبوبات، کرچک. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان آلان براغوش شهرستان سراب، دارای 820 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، دارای 152 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ)
گندنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تره شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
آهنگی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شیراز است. حدود و مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال تپه های سلطان آباد و دهستان حومه شیراز، از جنوب دهستان کوار، از خاور ارتفاعات بیدزرد و گردنۀ باباحاجی، از باختر دهستان سیاخ. این دهستان تقریباً در جنوب خاوری بخش واقع گردیده، هوای آن معتدل مالاریایی است. آب مشروب و زراعتی از چشمه و قنات و چاه تأمین میگردد. محصولات آن غلات، برنج، چغندرقند، حبوبات، و جزئی انگور. شغل اهالی زراعت. از 25 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مرکز آن قریۀ طغرآباد میباشد. نفوس دهستان بالغ بر 7200 تن است. قراء مهم آن عبارتند از:سلطان آباد، کوشک بیدک، کچی، محمودآباد، شاپورجان، دولت آباد، ده نو. راه ارتباطی دهستان با شیراز اتومبیل رو است. بیشه یا نی زار قره باغ در وسط دهستان قرار داشته و باطلاقی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
ابن محمدخان قره باغی. از علمای کلام و از مردم ده قره باغ همدان و به قره باغی معروف به ود. از آثار اوست: 1- تفسیر قول الله ، لیس کمثله شی ٔ. 2- رساله ای در کلام. 3- رساله ای در اثبات واجب. 4- حاشیه بر شرح العقاید العضدیه. وی پس از 1030 هجری قمری درگذشته است.
لغت نامه دهخدا
(طُرْ رَ / رِ)
بازی که اطفال بازند و آن چنان است که کرباسی را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند و در محاوره هر چیز تاب داده را طره گویند و لهذا اطلاق آن بر تازیانه که در عرف هند کره خوانند نیز درست شده و اغلب که کره مغیر آن است:
اگرچه رفته بسر دور طره بازی مخلص
ولی چو طرۀ زلف تو دید تاب ندارد.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و در تداول محلی گناباد و بعضی نواحی دیگر آن را ’درنه بازی’ گویند. درنابازی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 419 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، توتون، کرچک، نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا کرباس و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قره داغ
تصویر قره داغ
ترکی سیاکوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره بازی
تصویر قره بازی
ترکی سیاسرمه ازگیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره پازی
تصویر قره پازی
یکی از گونه های سلمه است که بان قطف بحری نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره قاطی
تصویر قره قاطی
ترکی اورشین (گویش گیلکی) قراقاطی بنگرید به قراقاطی
فرهنگ لغت هوشیار
تازیانه بازی کرباس را تازیانه وار تاب داده بازی کنان بر هم زنند بازیی است کودکان را و آن چنان است که کرباس را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرا باغ
تصویر قرا باغ
قره باغ سیا باغ نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره قاطی
تصویر قره قاطی
((قَ رَ))
آمیخته به هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طره بازی
تصویر طره بازی
ترنا بازی، نوعی بازی که در آن پارچه ای را مثل تازیانه تابیده و با آن بازنده را می زنند
فرهنگ فارسی معین
باغی که در آن سبزی جات بکارند
فرهنگ گویش مازندرانی